مروری بر زندگی و آثار روبر برسون
روبر برسون فيلمساز فرانسوي و نامدار تاريخ سينما، فيلمسازي مذهبي است كه فيلمهايش از درونمايههاي معنوي قابل تاملي برخوردار هستند. برسون تحت نفوذ انديشههاي «پاسكال» فرقه ديني ژانسنيسم قرار دارد. در اين انديشهها پرسش گناه در راس همه مسائل قرار ميگيرد. گناه آدمي عامل شرم و پشيماني بشر در پيشگاه الهي است از طرفي ديگر گناه خود عامل بخشش است زيرا از فيض بيكران خداوند خبر ميدهد نمايش احساسات پنهان، نيروهاي دروني و باطني آدمها و در نهايت حضور عالم غيب در وراي اين دنياي ظاهري از ويژگيهاي سينماي برسون است و از اين نظر فيلمهاي برسون در رده آثار معناگرا قرار ميگيرند برسون آثارش را گامهايي در راه شناخت بازتاب كاركرد نيروهايي ميداند كه فراسوي زندگي هر روزه و مادي موجودند. از اين رو پژوهشگري كه در پي شناخت آثار برسون است بايد پيوند اين آثار را با ايمان برسون برجسته كند. هنگامي كه كشيش جوان آمبريكو در فيلم «خاطرات كشيش روستا» در لحظه مرگ ميگويد: «همه چيز فيض خداوند است» ما از زبان او قطعه 562 انديشه هاي پاسكال را مي شنويم: «چيزي روي زمين نيست كه نتوان در آن نشانهاي از مصيبت آدمي و فيض خدايي يافت» شخصيتهاي فيلم برسون با مسائل و دشواريهايي رويارويند كه در برابر انسان معاصر قرار گرفته است رنج تمامي آنان پيش از هر چيز دروني است و تماس آنها با جهان خارج بهانهاي براي كاوش درد معنوي آنهاست. روبر برسون در 25 سپتامبر 1901 در شهر برمون لاموت در پي يردودوم ناحيهاي در مركز فرانسه در نزديك شهر ويشي به دنيا آمد او خانوادهاي مرفه داشت و پدرش نظامي بود دوره دبيرستان را در مدريه لاكانال (سور) به پايان برد رشتهاش فلسفه و زبانهاي لاتين و يوناني بود.
برسون كاتوليك، و طرفدار فرقه ژانسنيسم بود. برسون در سال 1939 به خدمت سربازي رفت يك سال در زمان جنگ، اسير و زنداني آلمانيها بود او تا آوريل 1941 در اردوگاهي در آلمان بود برسون فارغ التحصيل هنرهاي زيباست در سالهاي 1920 تا 1933 نقاشي ميكرد. روبر برسون اولين فيلم خود را با نام «ماجراهاي همگاني» در سال 1934 ساخت. متاسفانه در حال حاضر نسخه كاملي از اين فيلم در دست نيست در آغاز بهار 1987 نسخهاي كوتاه شده از آن را در سينماي تك پاريس نشان دادند كه تنها 20 دقيقه طول ميكشيد. برسون دومين فيلمش «فرشتگان گناه» را در سال 1943 ساخت. فيلمنامه «فرشتگان گناه» توسط راهبي مسيحي به نام بروكبرژه نوشته شد البته ديالوگهاي فيلمنامه توسط ژان ژيرودو نوشته شد. اين فيلم داستان يك زن متمول است كه راهبه ميشود در كليسا به دختري ياغي برميخورد كه از چنگ پليس به آنجا پناه برده است فيلم مبارزه زن را براي نجات روح دختر جوان به تصوير كشيده است. در «فرشتههاي گناه» حادثههاي كمي رخ ميدهند و بن مايه فيلم تحول اخلاقي است. برخوردهاي فيلم بيشتر ميان «روح »ها پيش ميآيند تا «شخصيت»ها و مرگ رستگاري به بار ميآورد. تحول اخلاقي فيلم داخل يك صومعه رخ ميدهد و اين تم معنوي فيلم را موكد ميكند. يكي از بخشهاي ژاك جبرگرا اثر ديدرو كه ملودرامي درباره طبقات مرفه است. اين فيلم برسون ملودرامي است كه جنبههاي معنوي مورد نظر در آن يافت نمي شود اما سبك اصلي برسون و رويكرد او به سينماي معنوي از فيلم «خاطرات يك كشيش روستا» (1951) شروع ميشود. در «خاطرات يك كشيش روستا» آمبريكور كشيش جوان در رويارويي با دنياي نامهربان روستاييان، با وحشت و حيرت، نقش بيايماني در زندگي جديد را شاهد است او حقارت آدمها را ميبيند و از راز عدالت در آفرينش سر در نميآورد و گونهاي از شك در دلش ايجاد ميشود درد كشيش جوان پيش از آنكه ناشي از سرطان معده باشد دروني و معنوي است. كشيش در كشتزار دچار حمله و درد شديد معده ميشود. به كنار درختي ميرود و بدان تكيه ميدهد. درست همچون عيسي مسيح عليهالسلام بر صليب. نمايي از او را مي بينيم كه درد ميكشد، خم ميشود، خونريزي ميكند و خون صورت و جامهاش را رنگين ميكند. سر برخاك سرد مينهد و سپس باران ميبارد اين صحنه كه نمايشگر درد توانفرساي مسيح است به همين دليل به «صحنه جل جت» مشهور شده است. آندره بازن درباره «خاطرات يك كشيش روستا» نوشته است: «بيشك براي نخستين بار سينما به ما نه فقط فيلمي از حادثهاي راستين و حركتهاي راستين حس بر مبناي زندگي دروني ارائه كرده است بلكه افزون بر اين ما با غمنامهاي جديد كه به شيوهاي خاص خداشناسانه است روبرو ميشويم: پديدارشناسي ايمان و بخشش خدايي» كلود مورياك هم در مقاله اي درباره فيلم نوشت: «برسون كاري را به انجام رساند كه حتي رنوار در قاعده بازي نيز در اجراي آن شكست خورده بود. برسون براي نخستين بار فيلمي دروني ارائه كرده است مگر جز اين است كه عناصر اصلي سينما زمين انسان و نور آسمان است؟ چهرههايي كه برسون به ما نشان ميدهد يكسر زميني نيستند، اما راهها ، خانهها، مزرعهها، همه با چنان وفاداري به طبيعت و زمين در فيلم آمدهاند كه يادآور حيات و دردهاي زميني كشيش ميشوند.» «يك محكوم به مرگ گريخته است» يا« باد هرجا بخواهد ميوزد» (1956) براساس خاطرات آندره دوويني يكي از پارتيزانهاي فرانسوي كه در سال 1943 توسط پليس آلمان دستگير و در قلعه مون لوك نزديك ليون زنداني شده و به مرگ محكوم شده بود اما توانسته بود از آنجا فرار كند ساخته شد.
در جاي جاي فيلم موسيقي مسيح در دومينور موتسارت به گوش ميرسد كه نشان از وجه تقديرگونه داستان فيلم دارد. گويي تقديري خدايي همه چيز را راهبري ميكند خود برسون درباره فيلم ميگويد: « ميخواستم اين معجزه را نشان دهم دستي ناديدني بر فراز زندان آنچه را رخ داده رهبري كرد و چنان نظمي به حوادث بخشيد كه موجب پيروزي يكي در گريزش از زندان شد و ديگري را شكست داد فيلم اين رمز تقدير را همراه دارد: «باد هرجا بخواهد ميوزد.» سرهنگ دوويي هم در خاطراتش نوشته است: «دو چيز در كار بود، يكي سهم من و ديگري كه عنصري بسيار مهمتر بود: قدرت خداوند.» كاربرد صدا در فيلم حيرتانگيز است جايي كه دوربين داخل اتومبيل خالي ثابت ميماند و ما تنها صداي تيراندازي و سپس دستگيري جوان زنداني را ميشنويم. اريك رومر در مقاله « معجزه چيزها» درباره فيلم مينويسد: « در اين اثر همه چيز به گونهاي طبيعي توصيف شده است، اما باز ناگزيريم واژه معجزه را بر زبان آوريم. همه چيز فيض خداست و برسون حتي اراده آزاد و نيروي پذيرش آدمي را چيزي جز اين لطف نميداند. فيلم «جيببر» را برسون در سال 1959 ساخت. برسون هيچ دليل خاصي براي انگيزه جيببري ميشل ارائه نميكند او به خاطر پول دزدي نميكند و همواره همان لباسهاي مندرس را به تن دارد. حتي ميلي به زندگي ماجراجويانه هم در او نيست بلكه به دليلي چون كشش گناه، تقدير يا وسوسه به سوي اين كار كشيده شده است. ميشل دچار كشمكش بين فطرت انساني و تلاشي براي بقاء در جامعه است و در نهايت عشق است كه او را نجات ميدهد. نمونه عاليتر ايمان به رحمت خدا را در فيلم «دادرسي ژاندارك» (1962) ميبينيم اين اثر نه فقط نمايش ايمان كامل و خدشهناپذير دختر جوان است بلكه پيش از هر چيز بيان نكته است كه ژاندارك چه ساده ايمان داشت و آن را چه روشن و همه فهم بيان ميكرد. «دادرسي ژاندارك» محصول ايمان است برسون ميگويد: « من ژاندارك را با ديدگان يك مومن ديدهام. من به آن جهان مرموزي كه او در را به روي آن گشود و سپس بست ايمان دارم.» «ناگهان بالتازار» (1966) داستان زندگي يك الاغ است و از تولد تا مرگش را روايت ميكند او ميان صاحبان گوناگون دست به دست ميشود، در مشاغل متعددي گرفتار ميآيد. زماني در اختيار دختركي به نام ماري است كه بسيار او را دوست دارد او شاهد لحظات زيباي كودكي ماري است و سپس رنجهاي سالهاي نوجواني او. زماني آرنولد مت كتكش ميزند، گاه به كار دشوار گرداندن چرخ آسياب كشيده ميشود و چون از سنگيني كار از پا ميافتد با ضربههاي تركه باز به كار كشيده ميشود. گاه در سيرك سيار نمايش ميدهد و عاقبت ژرار او را به بردن بارهاي قاچاق وا ميدارد، و با گلوله ژاندارمها كشته ميشود. بالتازار شاهد خاموش غمنامه زيستن آدميان در گناه است. خود بيگناه و بيمسئوليت تنها نگاه ميكند و گناهكاران شكنجهاش ميدهند و او خاموشي به زندگي حقير آدميان مينگرد. الاغ در عهد عتيق و عهد جديد وجود دارد در فصل ورود پيروزمندانه عيسي به اورشليم او بر الاغي سوار است و كره الاغ نيز همراه آنهاست (عهد جديد، انجيل متي، باب 21) بنابراين الاغ در فيلم نشانهاي انجيلي است. «موشت» (1967) سرگذشت دختر 14 ساله فقير است كه گويي همه جهان در تعارض با او است پدر و برادر قاچاقچي او، مادر مريضش، معلم خشن مدرسه و دوستان مدرسهاش و همه و همه؛ و سرانجام موشت مورد تعرض قرار ميگيرد. صحنه پاياني خودكشي موشت همراه با موسيقي مونته وردي بسيار تاثيرگذار است. گويي موشت بار گناهان، گناهكاران را به دوش ميكشد و به آغوش مرگ ميرود اينجا باز برسون به مفهوم گناه و رنج معنوي شخصيتهايش تاكيد ميكند.
«پول» (1983) آخرين فيلم برسون و وصيتنامه سينمايي اوست. در فيلم «پول» نماهايي از گردش پول از دستي به دست ديگر به صورت موتيفي درآمده كه جانمايه فيلم هم بر همين نماهاي پرشمار استوار است: نمايي از دست مغازهدار كه اسكناسهاي تقلبي را به دست ايوون (شخصيت اصلي فيلم) ميدهد، نمايي كه ايوون همان پولها را به گارسون ميدهد (اين امر موجب دستگير شدن او توسط پليس ميشود)، نمايي كه مادر پسر بچهاي كه پول تقلبي را به مغازهدار داده است پاكتي پول را به عنوان حق السكوت به دست زن مغازهدار ميدهد (و بعد زن مغازهدار به نشان احترام در مغازه را برايش باز ميكند) نمايي پس از پايان دادگاه كه مغازهدار، شاگردش را به جهت شهادت دروغ تشويق ميكند و به او پول ميدهد ( كه اين در نهايت به گناهكار شناخته شدن ايوون در دادگاه ميانجامد) و ... نماهاي بيشمار رد و بدل شدن پول در فيلم تمثيلي است بر سيطره هيولاي پول بر روابط انساني، كه برسون در كهنسالي در مورد اين مساله هشدار ميدهد گويي پيشگويانه از وضع جهان معاصر باخبر بوده است. ايوون جوان پاكدل فيلم هم به موازات همين نماهاي بيشمار از رد و بدل شدن پول است كه به قاتلي بيرحم بدل ميشود. در فيلم در حقيقت «پول» است كه مرز ميان شرافت و بزهكاري را مخدوش ميكند آيا بزه كار اصلي ايوون است يا مثلاً آن مغازهدار به ظاهر شرافتمند؟ برسون با واپسين اثرش سئوالات زيادي در ذهن تماشاگر ايجاد ميكند: مرز واقعي ميان خير و شر كجاست؟ خود شخص تا چه اندازه در گزينش زندگي شرافتمندانه دخيل است؟ چرا پول در جهان معاصر بدل به معيار اصلي براي ارزشگذاري براي افراد شده است؟ برسون كهنسال با آخرين فيلمش با تمي متعلق به تمامي زمانها و مكانها، يادگاري فراموشناشدني برايمان برجاي ميگذارد، برسون چون واسطهاي وعده خداوند را جاري ميسازد و حقيقتي تلخ (سيطره اين هيولاي نهان) را چون سيلي بر گوش تماشاگران مينوازد و آنها را از حقيقت سيراب ميكند: «خوشا به حال گرسنگان و تشنگان حقيقت، زيرا ايشان سير خواهند شد.» (انجيل متي، باب ششم، آيه 5) برسون در اين فيلم هم پرسش هميشگي گناه و رستگاري را مطرح ميكند.
سبك خاص برسون، استفاده از نابازيگران در قالب مدلهاي انساني، تاكيد بر اشياء و طبيعت بيجان، استفاده موثر از عنصر صدا و حذف حشو و زوايد و پيرايهها و رسيدن به نوعي سادگي است كه با سالها ممارست حاصل شده و خاص خود برسون بود اين سادگي به فضاي معنوي فيلمهاي برسون قدرتي دوچندان ميدهد. برسون مينويسد: «دو گونه سادگي داريم. گونه بد: سادگي در آغاز كه زودتر از موعد بدست آمده است. گونه خوب: سادگي در نهايت كه پاداش سالها تلاش است.»
سرانجام سه روز پس از مرگ برسون اطلاعيهاي از همسرش در اختيار خبرگزاري فرانسه قرار گرفت: «درگذشت همسرم روبر برسون سازنده فيلم را كه روز هجدهم دسامبر 1999 به وقوع پيوست به شما اعلام ميكنم او در مراسمي خصوصي به خاك سپرده خواهد شد.» هر وقت فيلمهاي برسون را ميبينيم چونان نسيمي دلپذير با سادگيشان قلبمان را تسخير ميكنند. و روح برسون چونان آثارش ساده و در مراسمي سادهتر بدرقه پيشگاه محبوب شد چونان تولدش. «باد هرجا كه ميخواهد ميوزد و صداي آن را ميشنوي ليكن نميداني از كجا ميآيد و به كجا ميرود، همچنين است هر كه از روح متولد گردد» (انجيل يوحنا، باب سوم، آيه 8)
نگاهی به فیلم خاطرات یک کشیش روستا ساخته روبر برسون