فیلم هایی که باید چند بار ببینید
فیلمها انواع گوناگونی دارند که این البته ربطی به معنای ژانری نوع و گونه ندارد. درواقع باید گفت که هر فیلمی برای تماشاگری خاص ساخته میشود. شماری کمدی دوست دارند و عدهای فـیلم ترسناک، اکشن یا جنگی را ترجیح میدهند. گذشته از این، حتی میشود مخاطبشناسی سینما را از این زاویه نیز دید که در میان انبوه تماشاگران داستانهای سرراست، عدهای هم هستند که در سینما دلبسته سینمایی پیچیده و غیرخطی هستند. داستانهایی که برای درکشان تماشاگر باید زحمت بکشد، فکر کند و انرژی بسوزاند.
این درست است که خیلیها به تماشای فیلمهایی با داستانهای سرراست و بدون پیچیدگی عادت کردهاند و این فیلمها را ترجیح میدهند، زیرا اغلب هدف از تماشای فـیلم لذت بردن و سرگرم شدن برای یک یا چند ساعت است؛ اما در عینحال برخی فیلمها هم هستند که درست برخلاف این خواسته و میل ذاتی افراد ساخته شده و با داستانپردازی پیچیده خود فرد را چنان درگیر خود کردهاند که تماشاگر برای درک کامل فیلم مجبور میشود دستکم یک بار دیگر آن را از اول تماشا کند. برخی از فیلمسازان معروف مانند کریستوفر نولان در ساخت و پرداخت چنین داستانهای گیجکنندهای تبحر خاصی دارند، بهطوری که شما مجبور میشوید در حین تماشای فـیلم چندینبار به عقب برگردید یا حتی بعد از پایان فیلم ترجیح دهید دستکم یک بار دیگر آن را از اول تماشا کنید. این مطلب که توسط حسینعلی پناهی به نقل از moviefone گرد آمده، نگاه دارد به شماری از فیلمهای معروف پیچیده که بهخاطر پیچیدگیهای داستان و تدوینهای ماهرانه باید بیش از یک بار آنها را تماشا کنید تا متوجه داستان فیلم شوید...
تلقین
باز هم هر وقت پای ذهن، مغز و داستانهای اوهامی و پیچیده به میان میآید، شاهد حضور کریستوفر نولان هستیم. فیلم تلقین بدونشک از آن دسته فیلمهایی است که با دیدن آن از اطرافیان خود در مورد معنا و مفهوم فیلم و داستان آن سوال خواهید کرد. اما باید بدانید که دوست شما نیز اگر فـیلم را قبلا ندیده باشد چیزی بیشتر از شما نمیداند، پس بهتر است چند بار فیلم را از ابتدا تماشا کنید.
این فیلم علمی تخیلی داستان یک دزد حرفهای با بازی لئوناردو دیکاپریو را روایت میکند که با نفوذ در ناخودآگاه قربانیان اطلاعات موجود در مغز آنها را به سرقت میبرد. درنهایت به وی ماموریتی تقریبا غیرممکن محول میشود که درصورت انجام موفقیتآمیز آن، سابقه نامناسب وی بهطورکلی پاک خواهد شد. شخصیت اصلی داستان نیز که با اتهامات بسیاری مواجه شده و نمیتواند نزد خانوادهاش برگردد، با این ماموریت خطرناک و غیرممکن موافقت میکند که درنهایت با تشکیل یک گروه حرفهای موفق به انجام آن میشود.
ممنتو
نئو نوآر و روانشناسانه ممنتو یکی از شاهکارهای بینقص کریستوفر نولان است که در آغاز قرن بیستویکم دنیای سینما را متوجه نابغهای به نام نولان کرد. فیلم داستان مردی را روایت میکند که به دلیل ضربه شدید در یک حادثه ذهنش دیگر توانایی شکل دادن بهخاطرات جدید را ندارد، از این رو تقریبا هر ۵دقیقه یک بار آنچه در ذهن او ثبت شده است، پاک میشود و چیزی را به یاد نمیآورد. با این شرایط نامناسب ذهنی وی تلاش میکند افرادی که به او حمله کرده و همسرش را کشتهاند، پیدا کند و برای اینکه تحقیقاتش را فراموش نکند هر چند دقیقه یکبار عکس گرفته و چیزهایی را روی آن یادداشت میکند.

درواقع داستان فیلم به دو صورت نقل میشود: یکی سیاه و سفید که به صورت عادی و با نظم زمانی درست روایت شده و دیگری رنگی که به صورت عقبگرد در زمان که شرایط ذهنی ناجور شخصیت اصلی داستان را برای بیننده تداعی میکند. این دو روایت داستانی موازی در انتهای فیلم با هم تلاقی پیدا میکنند که باعث میشود بعد از گذراندن لحظاتی مملو از گیجی و سردرگمی تنها در انتهای فیلم متوجه داستان شوید. اما این شیوه داستانپردازی باعث میشود برای درک فیلم مجبور شوید دستکم یکبار دیگر فیلم را از اول تا آخر تماشا کنید.
جاده مالهالند
فیلم نئو نوآر و معمایی جاده مالهالند به کارگردانی دیوید لینچ بزرگ از فیلمهایی است که تماشاگر به راحتی آن را درک نخواهد کرد و با هر بار تماشاکردن آن درک و دیدگاه جدیدی نسبت به آن پیدا خواهد کرد. فیلم جاده مالهالند مانند یک پیاز لایهلایه دارای جزییات بسیار ریزی است که هر کدام نقش مهمی در درک داستان فیلم دارند. جاده مالهالند داستان یک بازیگر جوان به نام بتی را روایت میکند که با سفر به شهر لسآنجلس برای رسیدن به رویاهایش و ورود به خانه عمهاش با زنی به نام بتی روبهرو میشود که ادعا میکند حافظهاش را در اثر یک حادثه تصادف خودرو از دست داده است.

در ادامه داستانهای ظاهرا نامربوط متفاوتی نیز نقل میشود که درنهایت مشخص میشود همه به داستان اصلی فیلم مربوط میشوند. هر دو شخصیت اصلی داستان در تلاش برای بازیابی حافظه بتی با حقایق آزاردهندهای روبهرو میشوند. دیوید لینچ که سالیان سال بهعنوان یکی از اساتید سینمای سوررئالیستی شناخته میشد، در سال ٢٠٠١ با جاده مالهالند همگان را متوجه قابلیتهای دیگرش کرد...
آغازگر
فیلمهایی که قبل از فیلم آغازگر و در مورد سفر در زمان ساخته شده بودند، معمولا همهچیز را ساده بیان میکردند، اما این فیلم فلسفی که با هزینهای ناچیز در سال ٢٠٠٤ ساخته شد، باعث شد برای فهم برخی از صحنهها و مفاهیم آن به دنبال کتابهای آموزشی فیزیک برویم. مهم نیست که چند بار این فیلم را تماشا کرده باشید، زیرا با هر بار تماشای آن نکات جدیدی را در مورد داستان فیلم متوجه شده و از معماهایی که در ذهنتان ایجادشده کاسته خواهد شد.

سازنده فیلم که خود یک ریاضیدان و مهندس تحصیلکرده است، سعی نکرده برای فهم داستان فیلم دیالوگهای فیلمش را ساده کند. فیلم داستان دو مهندس جوان را روایت میکند که در حین آزمایشات خود برای کاهش وزن اشیا درمییابند که سفر در زمان ممکن است. در ابتدا آنها خود را به ساعاتی قبل بازگردانده و از این طریق پول زیادی را در بازار بورس به جیب میزنند، زیرا از قدرت خود در بازگشت به گذشته بهره میبرند، اما این تنها آغاز ماجراست...
۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی
بسیاری از دوستداران سینما بر این نکته توافق دارند که استنلی کوبریک یک نابغه به تمام معنا بود. نابغهای در تمام آثارش که البته اودیسه فضایی ٢٠٠١ را نیز که در سال ١٩٦٨ ساخته شده است، شامل میشود.
داستانهای داخل سفینه فضایی ۲۰۰۱ بیننده را قطعا گیج میکند. فیلم ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی داستان سفر یک گروه اکتشافی به سیاره مشتری و روبهروشدن آنها با سنگی است که توانایی برقراری ارتباط داشته و مشخص میشود که در تکامل انسانها نقش داشته است.

در این سفر تمامی ماموریتها در کنترل یک روبات به نام هال بوده و همه بر این باورند که این روبات نه اشتباه میکند و نه دچار نقص میشود. اما در ابتدای ماموریت نقصی فنی رخ داده و هال دچار اشتباه میشود، در نتیجه دو فضانورد و دانشمند حاضر در سفینه تصمیم میگیرند باوجود بهانههای هال او را کنار بگذارند. درگیریهای بین این دو و روبات برنامهریزیشده اتفاقات ناگواری را برای آنها به وجود میآورد.
اطلس ابر
یکی از جدیدترین فیلمهای پیچیده؛ فیلم علمی تخیلی اطلس ابر است که در سال ٢٠١٢ براساس رمانی نوشته دیوید میچل با همین نام ساخته شد. این فیلم داستانهای موازیای را روایت میکند که نشان میدهد اعمال انسان در گذشته و آینده، زندگی اطرافیانش را تغییر داده یا به نحوی تحتتاثیر قرار میدهد. به عبارت دیگر فیلم به نحوی نظریه تناسخ را به تصویر میکشد که چگونه روح یک انسان شرور میتواند در آینده در یک قهرمان حلول کند یا مهربانی شخصی در آینده انقلابی را موجب شود.

داستانپردازی متقاطع و ترکیبی، پرش از زمانی به زمانی دیگر در طول تاریخ و ارتباطات پیچیده و گیجکننده شخصیتهای فیلم با هم باعث شده فیلم به یک معما تبدیل شود که بیننده باید سعی کند آن را حل کند. هریک از بازیگران فیلم در هر دوره زمانی نقش متفاوتی را بازی میکنند که روایت همزمان داستانهای مختلف آنها در اعصار مختلف بیننده را گیج میکند و برای درک آنها باید چند بار فیلم را تماشا کند.
حیثیت
فیلمی دیگر از نولان. این جمله با خودش نشان میدهد چرا نام حیثیت یا پرستیژ محصول سال ٢٠٠٦ را نیز در این فهرست آوردهایم. درواقع همه میدانیم که هدف شعبدهبازان و جادوگران این است که بیننده را گیج کنند، اما این تریلر رازآلود که یکی دیگر از شاهکارهای کریستوفر نولان به شمار میآید، چنان با مهارت ساخته شده است که برای درک اتفاقات آن باید با دقت بارها آن را تماشا کنید.

بنابراین تماشای فیلم حیثیت برای کسانی که به دنبال فیلمهایی با داستانهای سرراست و ساده هستند، توصیه نمیشود. شیوه داستانپردازی فیلم طوری است که با تماشای چند باره آن نیز هنوز سوالاتی در ذهن شما در مورد داستان فیلم و شخصیتهای آن باقی خواهد ماند. فیلم داستان دو شعبدهباز لندنی را روایت میکند که در سالهای پایانی قرن نوزدهم سعی دارند هر یک روشهای خلاقانه جدیدی را برای متحیرکردن بینندگان خود کشف کنند و در این مورد با هم رقابت شدیدی دارند. رقابتهای آنان پیامدهای ناگواری برای هر دو در پی دارد.
نیویورک جز به کل
فیلم درام و پست مدرن نیویورک جز به کل نخستین فیلم چارلی کافمن با بازی فیلیپ سیمورهافمن یک کارگردان نمایشی مریض احوال به نام کادن را روایت میکند که درحال کار روی یک پروژه نمایشی است و وسواس او در ساخت و پرداخت این نمایش به واقعیترین شکل ممکن باعث میشود مرز بین واقعیت و داستان برای وی نامشخص شود.
همزمان با روشهای غیرمعمول، او در کارگردانی شخصیت اصلی مجبور میشود راهحلهایی برای برونرفت از مشکلات خانوادگی و روحی و بهبود اوضاع جسمانی خود پیدا کند. با گذشت سریع سالها زندگی او دستخوش تغییرات شدیدی میشود و سعی میکند بیش از پیش خود را از فضای شهری، بیرون از خانه و محل کارش دور نگه دارد. در ادامه اتفاقاتی رخ میدهد که کادن از درک آنها عاجز بوده و دیگر مرز بین واقعیت و توهم را درک نمیکند. این سرگیجه ذهنی شخصیت اصلی داستان، بیننده را نیز درگیر خود میکند، بهطوری که مجبور میشود فیلم را دستکم یکبار دیگر از ابتدا تماشا کند.
دانی دارکو
فیلم دانی دارکو در ظاهر در مورد جوانی است که همواره یک خرگوش غولپیکر را در کنار خود میبیند، اما با کمی دقت درمییابید که داستان به همین سرراستی و سادگی نیست. درام علمی تخیلی دانی دارکو در مورد یک پسر جوان است که یک روز صبح با دیدن یک موجود بزرگ شبیه خرگوش از خواب بیدار شده و به او گفته میشود که دنیا در ۲۸روز آینده به پایان خواهد رسید. رفتارها و سوالات عجیب دانی باعث میشود همه فکر کنند ارتباط او با واقعیت قطع شده و در توهم به سر برده و دچار پارانویا شده است.

براساس دستورات خرگوش مرموز که فرانک نام دارد، دانی دست به کارهای عجیبوغریب و خطرناکی میزند. درنهایت اتفاقات ۲۶روز گذشته به صورت برعکس در برابر چشمان دانی تکرار میشوند. اتفاقاتی که در انتهای فیلم میافتد، بیننده را بهطورکلی گیج خواهد کرد، بهطوری که مجبور خواهد شد فیلم را از اول تماشا کند.
چشمه
درام عاشقانه چشمه ساخته سال ٢٠٠٦ دارن آرونوفسکی دارای ماهیت افسانهای جادویی بوده و با تماشای آن چنان سردرگم خواهید شد که ساعتها و ساعتها برای درک آن باید فکر کنید. فیلم دارای سه خط داستانی در مورد فناناپذیری و از دست دادن عشق و تلاش یک مرد برای جلوگیری از این سرنوشت ناخوشایند در زندگی دنیوی یا دنیای بعد از آن است.

هیو جکمن و راشل وایز نقش زن و مردی را بازی میکنند که با وجود تفاوت زمانی و فضایی، عشق آنها را به هم مرتبط میکند. هر یک مشکلات خاص خود را دارند. زن یک ملکه اسپانیایی قرن شانزدهمی با سرنوشتی تلخ و مرد یک دانشمند امروزی است که همسرش به بیماری سرطان دچار شده و برای فرار از سرنوشت تلخ خود دست به هر کاری میزند. درواقع این دو نقش دو زن و شوهر را در دو زمان متفاوت اما مرتبط بازی میکنند که بسیار سوررئالیستی بیان میشود. با دیدن فیلم بدونشک دچار سرگیجه خواهید شد.
پی
فیلم ترسناک و فلسفی پی ساخته دارن آرونوفسکی را که در سال١٩٩٨ ساخته شده و به نمایش درآمد، باید یکی از بهترین فیلمهای این کارگردان سرشناس و صاحب سبک دانست. داستان فیلم در مورد یک ریاضیدان وسواسی است که خود را درگیر عدد مرموز پی میکند. فیلم پی در اصل به موضوعاتی مانند دین، افسانه و ارتباط دنیا با ریاضی میپردازد. فیلم دو موجودیت ظاهرا سازشناپذیر یعنی طبیعت ناکامل و غیرمنطقی انسان و قاعدهمندی و خشک و انعطافناپذیربودن ریاضی بهویژه تئوری اعداد را به تصویر میکشد.

مکس یک ریاضیدان بیکار و متخصص در حوزه تئوری اعداد است که در یک آپارتمان در شهر نیویورک زندگی میکند و به این اصل باور دارد که هر چیزی در طبیعت را میتوان از طریق اعداد درک کرد. او میتواند محاسبات پیچیدهای را درون مغز خود انجام دهد. ریاضیدان جوان در کنار این استعداد خارقالعاده خود از سردردهای متوالی، پارانویا، توهم و اضطراب اجتماعی رنج میبرد. بهخاطر مهارت در محاسبات پیچیده، مکس به کمک کامپیوتر خود تغییرات بازار بورس را پیشبینی میکند. یک روز در حین این کار کامپیوتر وی دچار نقص شده و اعدادی نامفهوم را از پرینتر بیرون میدهد.
مکس برگهای که از کامپیوتر خارج شده را در سطل زباله میاندازد، اما صبح روز بعد درمییابد که محاسبات کامپیوترش کاملا درست بودهاند. مکس هرچه تلاش میکند برگه را پیدا نمیکند و در صحبت با استاد ظاهرا خلوچل خود درمییابد که او نیز قبلا با این اعداد مواجه شده است. درنهایت محاسبات و درگیریهای ذهنی مکس را به مرز دیوانگی میکشاند. اگرچه این فیلم و دیالوگهای آن مربوط به دنیای ریاضی و اعداد است، اما این ویژگی بدین معنا نخواهد بود که اگر به دنیای ریاضی علاقهمند نیستید از دیدن فیلم لذت نخواهید برد. در کنار این موضوع باید اعتراف کرد که محاسبات فیلم شما را گیج خواهد کرد، حتی اگر وسیله پیشرفتهای برای محاسبات نیز در دسترس داشته باشید.
موضوع: فیلم هایی که باید چند بار ببینید
مطالب مرتبط:
بهترین فیـلمهای جشنواره بین المللی فـیلم تورنتو ۲۰۱۷
فیلمسازان خاص برای مخاطبان خاص
سریالهای پرطرفداری که ادامه آنها ساخته نشد
بازیگرانی که از بازی در این فـیلم ها متنفر بودند
جشنواره فـیلم ونیز چگونه به امروز رسید؟
بهترین فـیلم های وسترن تاریخ سینما