ریشه های زندگی/نگاهی به فیلم «درخت گلابی وحشی»
نوری بیلگه جیلان، فیلمساز پرآوازه ترک پس از چهار سال با فیلمِ «درخت گلابی وحشی» به دنیای سینما بازگشت. فیلم روایتِ مردی به نام «سینان» است که علاقهاش به ادبیات او را به نویسندگی میکشاند. او به روستای زادگاهش بازمیگردد و تمامِ تمرکزش را در مسیر به دست آوردن منبعی مالی برای انتشار کتابش میگذارد. فیلم «درخت گلابی وحشی» در بخش رقابتی جشنواره فیلم کن ۲۰۱۸ حضور داشت و به عنوان نماینده کشور ترکیه برای حضور در بخش بهترین فیلم خارجیزبان به نودویکمین دوره آکادمی اسکار معرفی شد.
جیلان در جدیدترین ساخته اش، ما را همانند آثار قبلی خویش به دنیای ذهنیِ خود فرو می برد.همانند گذشته سیر در دنیای ذهنی و برونی و روابط اجتماعی شخصیتِ اصلی داستان است که شاکله ی اصلی فیلم را تشکیل می دهند و در این میان نوع نگاه شخص جیلان به روند خلق روایت تا پرورش آن در ساخته های قبلی اش،ما را بیش از پیش مجذوب می کند تا به مدت 3 ساعت و 8 دقیقه به تماشای فیلمی بنشینیم که قهرمان اصلی آن جوانی در سودای نویسندگی است.سینان با سودای نویسندگی که در سر دارد ساکنِ یکی از روستاهای چاناک قلعه(Çanak Kale) است.شهری با قدمت تاریخی فراوان و آثار باستانی متعدد در کنار ارزش معنوی والا در نزد مردم که از قضا و در ذهنِ سینان آن ارزش ها دیگر جایی ندارند و در جای جای ذهن خویش به دنبال جایگزینی برای آن هاست.
ساختار روایی و نوع روایتِ داستان توسط جیلان در این فیلم متاثر از آثارِ پیشین اوست.
وجود یک شخصیت اصلی و داستانک هایی در راستای روایت اصلی و نیز استفاده از محیط پیرامون در خلقِ شات های رویایی را ما پیش از این و در فیلم های قبلی این کارگردان شاهد بوده ایم.برای مثال و در فیلم "خواب زمستانی" این شخصیت "آیدین" با بازی درخشان Haluk Bilginer است که همچون جویندگان طلا ما را در لابلای شخصیت ها و روابط میان آن ها فرو می برد و در کنار این ماجراجویی ذهن آشفته اش را نیز نشانمان می دهد.کرکتر سینان در فیلم "درخت گلابی وحشی" نیز از این قاعده مستثنی نیست اما این بار رویا و خیال نیز جزو عناصر تشکیل دهنده ی داستانی شده اند که جیلان قصد دارد در فیلم خویش نشانمان دهد و ما را در لابلای عواطف و روحیات نویسنده ی جوانی وارد کند که زندگی اش سرشار از پارادوکس های فراوان است.
پارادوکس هایی از جنس پدر،مادر،عشق از دست رفته و دنیای روشنفکرانه اش که او را روز به روز از دلبستگی هایش دور می کند.دلبستگی هایی که در جای جای فیلم نحوه ی تقابلشان قابل مشاهده است .از پدر معلمی که در ورطه ی سقوط گرفتار است و به دنبال کورسوی امیدی از لابلای سنگ های چاه مزرعه که از قضا تنها پناهش هم سگ بی پناهش است و آرام است تا پدر بزرگ هایی که یکی در تقابل با فرزند است و دیگری در حال زندگی با مادربزرگی که بار مسئولیت همان پدربزرگ بر روی دوشش سنگینی می کند و در این سن و سال نگران اذان گفتن شوهر سالخورده اش نه از بابت سلامتی که از بابت رفتن آبرویی است که ممکن است از بابت ادای نادرست اذان پیش آید و مادری که تمام هم و غم اش در میان سالی برخورداری از حداقل امکانات در خانه ای است که گاهی برق ندارد و روحانی های جوانی که بر بالای درخت و به دور از چشم همگان در حال خوردن سیب از درختی هستند .سینان به عنوان عضوی از این خاندان سرگشته و ناامید به روستایی پای می گذارد که نایی برای نفس کشیدن در آن را ندارد.تنها روزنه ی امید او در این شرایط چاپ کتابش است و در این راه حاضر است هر کاری بکند.او سودای نویسندگی دارد و این سودا او را از تمامی تعلقاتی که روزگاری به آن ها وابستگی داشت می رهاند.
اگر فیلم را به سه قسمت مساوی تقسیم کنیم ،جیلان بر اساسِ فیلمنامه ای که خود و همسرش عهده دار نگارش آن بوده اند ،در یک سوم آغازین و میانی و پایانی خطی مجسم را ترسیم کرده است که وجود این خط موجبات ایجاد یک نظم ساختاری را در این فیلم موجب شده است که اجازه ی خستگی به ذهن مخاطب را علی رغم مدت زمان طولانی آن نمی دهد.
استفاده از لانگ شات ها و همان طور که گفته شد بهره گیری از طبیعت به عنوان یکی از شخصیت های اثرگذار فیلم توانسته است این فیلم جیلان را نیز در کنار آثار قبلی و نسبتا درخشان کارنامه ی فیلمسازی اش قرار دهد.
عنصر خیال به عنوانِ موتور محرکه ی داستان گاهی اوقات تمرکزِ شما را از حوادث رخ داده در داستان و نیز آنچه که بر پیکره ی فیلم در حال وقوع است دور می دارد و می تواند کمک شایان توجهی به پیش برد داستان نماید.برای مثال و در سکانس داخل کتابفروشی ورود ناگهانی یک دختر به کادر و یا تصور مرگ پدر در زیر درخت و سایر صحنه هایی از این دست شما را بیش از پیش وفادار به متنِ فیلم نگاه می دارد.
درخت گلابی وحشی اگرچه در بسیاری از موارد در سطح پایین تری از سایر ساخته های جیلان همچون "خواب زمستانی" یا "روزی روزگاری در آناتولی" قرار دارد اما می توان آن را به صورت نسبی گامی رو به جلو در جهت هرچه بیشتر دیده شدن کارگردانش توسط مخاطب عادی سینما نیز به شمار آورد.شخصیت سینان در این فیلم و آیدین در خواب زمستانی را اگر به عنوان دو شخصیت جدید کارنامه ی فیلمسازی جیلان در نظر بگیریم در می یابیم که فیلمساز این بار به جای تاکید بر پیچیدگی های رادیکال شخصیتیِ نقش اول خویش و حرف هایی که از زبانش در خلالِ دیالوگ های پر تکرارش به بیرون می آید ،سعی کرده است که سینان را فردی عادی با تحصیلاتِ دانشگاهی و قابل دسترس و دارای ما به ازای بیرونی معرفی نماید؛ تا مخاطب بیش از پیش با او ارتباط برقرار کند و همراه با خودش ما را به درون دنیای درونی پیچیده و پر از مصائب خویش راهنمایی کند.
دوربین جیلان از لحظه ی شروع فیلم تا سکانس پایانی دائما در حالِ گردش با سینان است و ما را همراهِ تمامی لحظات او در طول مدت زمان فیلم می نماید.این همراهی نه تنها خسته کننده نیست بلکه با توجه به تبحر خاص جیلان در خلقِ نماهای زیبا و میزانسنی که وامدار از سینمای عباس کیارستمی و برگمان است،برداشت ها بسیار خوشآیند نیز از آب در آمده اند که درخشان ترین آن لحظه ای است که در پایان فیلم سینان بعد از بازگشت از دوره ی سربازی به مزرعه ی اجدادی مراجعه می کند و در طبقه ی زیرین خانه ی آن و در جاییکه پدر(ادریس) برای دوری از همه برای زندگی انتخاب کرده است متوجه وجود برشی از روزنامه در کیف پولی می شود که تنها داشته ی آن است و آن برش چیزی جز رپرتاژ چاپ کتاب سینان نیست و در آن لحظه است که سینان رئال تر از همیشه خود را متعلق به دنیایی می داند که مدت ها از آن دوری جسته بود و این تعلقِ خاطر است که حرکت دوربین تارکوفسکی وار ما را به عمقِ چاه مزرعه ای می برد که در ابتدای فیلم سه نسل از خاندان در کنار هم در سودای به دست آوردن آب از آن چاه و بیرون کشیدن سنگی بودند که این بار سینان به تنهایی در درون چاه بدان همت گمارده بود.
نویسنده:هادی کریمی راد