انعام دادن در قلب رابطهی میان مشتری-خدمتگذار و ماهیت این نوع کسب و کارها قرار دارد: آیا احساسی که نسبت به خدمتگذار داریم باید با پاداش بیان شود یا تنبیه؟ آیا انعامی که میدهیم، منصفانه است؟ آیا سخاوتمندانه است یا خودپسندانه؟ آیا برای همرنگی با جماعت پرداخت میشود یا تصمیمی شخصیتر است؟ گناه چه کسی باید بخشیده شود؟ چه کسی در این رابطهی مشتری – خدمتگذار قدرت بیشتری دارد؟
جالب است که فرهنگهای مختلف، درک بسیار متفاوتی نسبت به انعام دادن دارند.
در ژاپن، به دلیل تاکید فرهنگی زیاد روی غرور و احترام شخصی، انعام دادن برای کارهای خدماتی، توهین تلقی میشود. وقتی که پای پول به این معادله باز شود، صداقت و اخلاق فردی خدمتگذار مورد توهین قرار میگیرد.
در بسیاری از قسمتهای اروپا، انعام دادن در خود صورتحساب به عنوان هزینهی خدمات و دستمزد منصفانهی کار بدون در نظر گرفتن اینکه خدمتگذار خواهان چیست، محاسبه شدهاست. زمانی که از یک گارسون در فرانسه پرسیدم که آیا انعام دادن در این کشور قابل قبول است یا نه، او واقعا ناراحت شد از سوال من (البته شاید فرانسوی دست و پا شکستهی من باعث آشفتگی او شد).
و یک گارسون نیز در آلمان از سوال من رنجید و به زبان آلمانی چیزی گفت به این معنا که، ” اگر میخواهید انعام بدهید، خوب بدهید!” هدف من از پرسیدن سوال این بود که از پیامد وحشتناک انعام ندادن در زمانی که باید انعام دادهشود، پیشگیری کنم، اما حتی خود سوال هم به نظر مخاطب عجیب بود؛ بستر فرهنگی باعث میشود که انعام دادن در یک جا سخاوتی خوشایند باشد و در جایی دیگر موضوعی که تبدیل به بحثی بیمعنی و چرند شود.
در آمریکا جنبشهای ضد انعام میآیند و میروند، و یک جنبش نیز اخیرا توسط چند رستوران لوکس در منهتن آغاز شدهاست. البته این روند توسط یک رستوران معتبر ژاپنی آغاز شد، اما خیلی زود چند رستوران برتر مانند دنی میر و توماس کلر ایدهی “هزینهی خدمات” محاسبه شده در صورتحساب را تقلید کردند.
برخی از رستورانها این عمل را تحسین کردهاند با این استدلال که این کار دستمزد منصفانه و یک حقوق واقعی را برای گارسونهایی تضمین میکند که مشخصا حقوق پرداختی کمی دارند و در صورت عدم دریافت انعام، میزان دستمزد دریافتیشان حتی از حداقل هم کمتر است. اما برخی دیگر میگویند، انعام به معنای مالیات بالاتر و مسئولیت در برابر گارسونهایی است که برای تامین کردن مخارج زندگیشان به همین انعامها وابسته هستند (و با مبالغی که کمتر از واقعیت به سازمان مالیاتی آمریکا (آیآراس) گزارش داده میشوند، سر میکنند) و منجر به حاشیهی درآمدزایی کم و رواج خدمات ضعیف میشود.
سوالی که موضوع را پیچیدهتر میکند این است که آیا انعام دادن اضافه بر هزینهی خدمات که قبلا محاسبه شدهاست، ممنوع است یا عادی (مسالهای که در سفر اخیرم به باهاما برایم پیش آمد، در شرایطی که در اکثر صورتحسابها ۱۵ درصد هزینهی خدمات محاسبه شدهبود اما من ۳ تا ۵ درصد هم اضافه پرداخت میکردم و زمانی که از خدمات داشتم مبلغ انعام به ۱۸ تا ۲۰ درصد میرسید که مشابه مبلغی بود که در کشورم ایالات متحده پرداخت میکردم.)
در نهایت اکثریت قریب به اتفاق امریکاییها معمولا در نظرسنجیهای مختلف میگویند انعام دادن را ترجیح میدهند. دلیل این ترجیح احتمالا این است که انعام دادن به مشتریها حس سلطه داشتن بر شرایط را میدهد (و انتخاب و آزادی عمل به شدت در جامعهی فردگرای ما تاکید میشود.) انعام دادن میتواند خدمتگذارها را تشویق کند که بهتر کار کنند و کیفیت خدماتشان را برای دریافت احتمالی انعام بیشتر بهبود بدهند، همچنین مشتری این فرصت را خواهد داشت که آنها را تنبیه کند در شرایطی که رفتار ناپسندی داشته باشند.
یا حداقل، این حسی است که مشتریان امریکایی با انعام دادن بهدست میآورند – یعنی حس اعمال قدرت در جریان تعاملات طبقاتی پرتنش مشتری –خدمتگذار. انعام دادن باعث میشود که حس کنیم این رابطه شفاف و آشکار است: انعام دادن فقط به پول دادن و پول گرفتن مربوط میشود، همین. برای کشوری که هنوز هم تلاش میکند بر تاریخ بردهداری خود غلبه کند، شاید انعام دادن این گناه فرهنگی را حتی شده ذرهای کمک کند.
با این حال، بر اساس گزارشها و مطالعات مختلف، انعام دادن، دست کم، کارگران را زیر بار کارها و دستمزدهای غیرمنصفانه میبرد، و باعث میشود به مشتریان فشار بیشتری وارد شود.
آدمها در زمینهی میزان انعامی که برای خدمات مختلف میدهند، همیشه یکجور و منصف نیستند؛ برخی همیشه در پرداخت انعام خساست به خرج میدهند حتی اگر خدماتی بینظیر دریافت کنند، و برخی نیز در هر شرایطی و همیشه سخاوتمند هستند. وبگاههای مشهوری وجود دارند که در این باره مطلب تهیه میکنند: گارسونهایی که بدون ذکر نام داستانهایی تعریف میکنند از برخورد با افراد مشهوری که انعامهای بسیار ناچیز پرداخت میکنند (و چند عمل اهانتآمیز دیگر مرتکب میشوند) و آدمهای مشهور دیگری که به شدت سخاوتمند هستند. اما نهایتا برای کارگر، قرار گرفتن در چنین موقعیتی شانسی و اتفاقی است.
چیزی که در این میان باید مشخص شود این است که آیا جنبش ضد انعام دادن رواج خواهد یافت، و این که آیا نهایتا این خدمتگذار است که در فرهنگ جدید برنده میشود؟ در حال حاضر، بهتر است نگاهی جدی داشته باشیم به انگیزهی خود برای انعام دادن… و ببینیم که آیا با حضور در فرهنگ انعام دادن آمریکایی، واقعا همانقدر که تصور میکنیم به دیگران کمک میکنیم؟
منبع: psychologytoday