رمان خارجی کتاب فانوس دریایی - الیسون مور
کتاب فانوس دریایی روایت زندگىهایى است که «تنهایى» را فریاد مىزنند. زندگى فوث مردى میانسال که آدمهاى مهم زندگىاش ترکش کردهاند و زندگىِ اِستر که راه سرکشى را در پیش گرفته است.
فوث تجربیات تلخى داشته، تجربهى رهاشدگى. او که شخصیتى وابسته دارد، در خردسالى از سوى مادر طرد مىشود. مادرش، او و پدرِ کسل کنندهاش را تنها مىگذارد و به نیویورک مىرود. فوث مىماند و زندگىاى به شدت سخت با پدرى که سعى مىکند وانمود کند رفتن همسرش تاثیرى در زندگى او و پسرش نداشته است. چیزى نمیگذرد که گردونهى بى امانِ روزگار، از فوث هم مردى مىسازد همانندِ پدرش، مردى تنها، حوصله سر بر و فاقد مهارتهاى ارتباطى.
جست و جوى بى امانِ فوث براى یافتن مامنى براى ارضاى حسِ تعلق و وابستگىاش او را به سوى دخترى مىبرد که از نظرِ فوث نمونهى بىبدیل مادرش است.
تنها به دنبال زنانى بود که نیمهى دههى سوم زندگى شان را مىگذرانند، همان سن و سالى که مادرش آنها را ترک کرده بود. (کتاب فانوس دریایی – صفحه ۸۰)
گرچه زمانى که مادرش او را ترک کرد، خاطرات کمى برایش به یادگار گذاشت اما همین اندک را در آنجلا جستجو کرد. اما این راه آزموده نیازى به پیمایش نداشت؛ راهى که فوث را به همان نقطهاى رساند که پیش از این پدرش بر آن ایستاده بود: شکست! و دوباره تنهایى!
یادش افتاد بعد از ازدواجشان یکبار از آنجلا خواسته بود برایش پاى سیب بپزد. روز بعد آنجلا را در آشپزخانه در حال بخارپز کردن سیبها یافت، کنارش ایستاد و برایش خاطرهى آن روز با مادرش را تعریف کرد. همین که داشت از عطر سیب مىگفت و اینکه چطور خاطراتش را زنده کرده، متوجه شد آنجلا از خشم دندان قروچه مىرود. پاى سیب خوب از آب درآمد اما آنجلا دیگر پاى سیب درست نکرد. (کتاب فانوس دریایی – صفحه ۸۰)

از سوى دیگر، روایتِ اِستر مطرح مىشود. زنى که به همراه همسرش در یک مهمانخانه در آلمان زندگى و کار مىکند. او برخلاف فوث، براى کنار آمدن با تنهایىاش، گزینهى دیگرى را در پیش گرفته است: خیانت!
براى مدتى تصمیم گرفته بود تا هر روز با مرد جدیدى ارتباط برقرار کند. از این طریق احساس جذابیت و جوانى در وجودش جارى مىشد. (کتاب فانوس دریایی – صفحه ۱۲۹)
او زنى است که در زندگى مشترکش عشق را مىجوید، زندگىاى که رو به سردى و یکنواختى گذاشته است. مدام در ذهنش به جست و جوى خاطراتِ عشق جوانى مىگردد، گنجینهى خاطرات را زیر و رو مىکند اما اینها براى گرم کردنِ زندگى سردش کافى نیستند. اِستر راهى را مىجوید تا شاید از سویى غیرتِ شوهرش را قلقلکى داده باشد و از طرفى هیجان را به زندگى یکنواختش تزریق کند.
پس از اینکه استر با برنارد ازدواج کرد، غیرت و حسادت مردانهاش را بروز داد. اصلا دلش نمىخواست مردان دیگر به استر نگاه کنند. اگرچه هیچ گاه کار به دعوا نکشید و این مسئله همیشه براى استر سوال بود که آیا او کمتر از دوستان پیشین برنارد برایش ارزش دارد. (کتاب فانوس دریایی – صفحه ۱۲۹)
اما انگار همهى اینها براى جابجایى وزنهى بزرگى که روى زندگىشان سنگینى مىکند کافى نیست. زندگى روى همان پاشنهاى مىچرخد که تا پیش از این مىچرخید.
ولی در این میان ما منتظریم که قطارِ زندگى فوث و اِستر جایى از خط خارج شود، غافل از اینکه زندگى خطى آنها هیچ بالا و پایینى نخواهد داشت و این چرخهى معیوب مدام حول محورِ تنهایى مىگردد.
درباره کتاب فانوس دریایی
وجود سه مولفه در کتاب فانوس دریایی به وضوح مىتواند خط مشى نویسنده را بنمایاند و از سویى قواعدِ شناخت دنیاى کاراکترهایش را امکان پذیر کند؛
زن: حضور زن در زندگى فوث که نمادى از هویتِ به تاراج رفتهى کودکى و حسِ دلتنگى براى مادرش است. در جایى از کتاب فوث به این مىاندیشد که اگر مادرش، آنها را ترک نکرده بود، زندگىشان تا چه حد شاد و سرشار از انرژى (درست مثل مادرش) مىبود. اِستر به عنوان نمونهاى از جامعهى مونث که مىتواند تداعى گر مادرِ فوث باشد، همانند او، در زندگى با یک مردِ بىعاطفه اسیر شده است اما به جاى فرار، سیاست انتقام را در پیش گرفته است.
عطر: شغل فوث که در یک کارخانهى تولید عطر کار مىکند، همینطور ارتباط دو کاراکتر از طریقِ شیشهى عطرى به شکل فانوس دریایى مىتواند نمادى از ساختن هویتِ جعلى براى پر کردن خلاهاى عاطفى گذشته باشد.
فانوس دریایى: فانوس دریایی که نمادِ راهنما، نورى در تاریکى و از سویى، تنهایى بىامان در میان امواج دریاست. پدر فوث بارها ساختارِ عملکردىِ فانوس دریایى را براى همسرش بازگو مىکند و این تکرار مکررات، زندگى ِ یکنواخت و به دور از هیجانشان را بهتر نشان مىدهد، از طرفى نشان دهندهى عدم توانایى فوث و پدرش در برقرارى ارتباط موثر با اطرافیان است، شاید آنها خود را در اتاقک فانوس دریایى گرفتار کردهاند!
فانوس دریایی جاى آرام و امنى به نظر مىرسید. به نظرش نورى که راه را نمایش مىدهد یا خوش آمد مىگوید، مقدس است. (کتاب فانوس دریایی – صفحه ۱۴۴)
در ابتدا ممکن است با دیدن تعداد صفحات کم کتاب فانوس دریایی به این نتیجه برسید که یک کتابِ آسان است و مىتوان آن را خوراک یک روز تعطیل دانست، اما به واقع هضم این وسعت از دلتنگى و تنهایى در این تعداد صفحات طاقت فرسا و اندوهبار است. کتابى که مىتوان تا مدتها در بارهى ریزهکارىهاى روانشناختى شخصیتهایش گفت و نوشت. کاراکترهایى به شدت قوى و خوش ساخت که خواننده را با دنیاى خاکستریشان همراه مىکنند.
جملاتی از متن کتاب فانوس دریایی
- سرش را بالا آورد و به آسمان شب نگاه کرد و ماه را نگریست که نور جلایش داده بود. عمیق نفس کشید، گویى مىتوانست رایحهى ماه را در باد حس کند و از آن کام بگیرد. (کتاب فانوس دریایی – صفحه ۱۳)
- کارل گفت: «تا حالا شده حسى مثل دل شوره داشته باشى، براى چیزى که قرار هست اتفاق بیفتد؟» (کتاب فانوس دریایی – صفحه ۳۱)
- شنوندهى واقعا بدى بود، گاهى آن قدر افتضاح که از پیروى فرمانهاى ساده هم عاجز مىشد. هیچ وقت سروقت نبود و همیشه خانه را دیر ترک مىکرد و به موقع به قرارهایش نمىرسید؛ حتى زمانهایى که با آنجلا قرار داشت. عادت به عذرخواهى نداشت، حتى وقتى صد در صد مقصر بود. اگرچه این ها مسائل جزیى بودند اما همین مسائل پیش پا افتاده کوهى ساختند. (کتاب فانوس دریایی – صفحه ۴۷)
- سالها بعد، در دههى دوم زندگىاش، وقتى به دیدن ژاپن رفته بود، در سوپرمارکتى موجودات دریایى را دید که در پلاستیک پیچیده شده بودند و بیهوده در تقلا بودند و دست و پا میزدند. دیدن آنها تصویر آخرین تلاشهاى شب پره که به دام ونوس مگس خوار گلوریا افتاده بود را در ذهنش بازسازى کرد. (کتاب فانوس دریایی – صفحه ۷۷)
- پدرش همیشه او را مسخره مىکرد، چون برخلاف او نمىتوانست نوشیدنى بخورد. همین که چند لیوان مىنوشید ناخوش مىشد. همچنین او را براى نداشتن گواهىنامه در سى سالگى و مفت سوارى در چهل سالگى دست مىانداخت. حتى وقتى فوث با موفقیت دورهى آموزشى گواهىنامه را نیز گذراند و گواهىنامه گرفت، هم پدرش دست بردار نبود و همیشه به او در مسائل مختلف خرده مىگرفت. (کتاب فانوس دریایی – صفحه ۷۹)
- فوث همان جا در قطار مىدانست که مادرش آن ها را ترک مىکند. با رسیدن قطار به ایستگاه، تعطیلات به پایان مىرسید و مادرش هم آن ها را ترک مىکرد. او دلش مىخواست سرعت قطار کمتر و کمتر شود و هیچ گاه به مقصد نرسد. او مىخواست مادرش براى همیشه در همان کوپه بخوابد و پدرش هم تا همیشه در رستوران قطار بماند. قطار اما به سرعت راهش را مىپیمود. (کتاب فانوس دریایی – صفحه ۱۱۱)
- در کودکىاش همیشه براى فرار کردن خیال پردازى مىکرد. تصور مىکرد روزى نام و ظاهرش را تغییر دهد و فرار کند طورى که هیچ کس او را نشناسد. البته هنوز هم به فرار فکر مىکرد. (کتاب فانوس دریایی – صفحه ۱۱۹)
مطالب مرتبط:
بررسی کتاب فارست گامپ – دنیای یک ساده دل
بهترین کتابهایی که توسط نویسندگان زن نوشته شده است
معرفی کتاب داستان دو شهر از چارلز دیکنز
کتاب های که باید بخوانیم (1)
کتاب بابا گوریو اثر نویسنده اونوره دو بالزاک
بررسی رمان خارجی ماه پنهان است
منبع: کافه کتاب