نمی خواهیم بگوییم که آنها در ظاهر با شما در مورد احساس شما بحث میکنند یا آگاهانه این فکر را در سر دارند. اما از زمانی که شما پا در این راه گذاشتهاید این افکار عمیقا در وجودشان موج میزند.
بگذارید نظری چند به مشتی پیشنهاد بیندازیم که شاید لازم باشد برای نگهداشتن دوستان فقط به عنوان دوست انجام دهید.
۱.هیجان شما آنها را معذب میکند
همهی کارآفرینان از آنچه انجام میدهند هیجانزده هستند که نوعا هیجانی آشکار و متفاوت با هیجانی است که شخصی که برای دیگری کار میکند، تجربه میکند. نمیخواهم بگویم آنها این هیجان را ندارند، دارند، اما شکل آن متفاوت است. پس وقتی با هیجان خود توی مخشان میروید فکر میکنید چه در سرشان میگذرد؟ بگذارید فقط بگوییم که حس خوبی ندارند.
به جای آزار دادن دیگران با هیجانات خود، شرط ادب را رعایت کنید و بدانید این هیجان آنها را از شما دور می کند و موجب رنجش می شود.
۲.کمی حسادت
کارآفرینی برای همه نیست، اما سبک زندگی آن میتواند جالب باشد. منظورم این است که کارآفرین آزاد است، هر جا دلش بخواهد کار میکند، دور دنیا سفر میکند و زندگیاش به خودی خود پیش میرود، این همان زندگی فعلی شماست. درست است؟
مشکل این است که نمیتوانید آزادی خود را همهجا فریاد بزنید و به رخ دیگران بکشید. بدون توجه به حسی که این آزادی را بر اساس نیازهای کسبوکار خود دارید. زیرا دوستان حتی ذرهای از آنچه را شما دارید، ندارند. ممکن است کمی حسادت کنند.
در عین حال شاید آنها با خود و حتی دیگران بگویند ریسک بزرگی که شما انجام دادهاید دیوانگی محض بوده است. احتمالا این واقعیت وجود دارد که آنها نمیتوانند و نمیخواهند دل به دریا بزنند، حتی اگر کمی به این کار تمایل داشته باشند.
پیشگیری از این یکی آسان است. فقط زیاد از کار و بارتان صحبت نکنید. اگر در هنگام صحبت به آن اشاره کردید، مسئلهای نیست اما موضوع را بیش از آنچه لازم است کش ندهید و به موضوع بعدی بپردازید.
۳.کم کردن ارزیابی درونی
وقتی که تا حدودی موفق هستید، این امر ندانسته تصور دوستان شما را از کاری که میکنند، باطل میکند. برای مثال: شما یکی از معدود افرادی هستید که ریسک میکنید، یک شرکت ساختهاید و کمتر از ده سال است که فروش خوبی دارید. برای بعضی این خودش میلیونها دلار و برای بعضی دهها یا صدها میلیون دلار است. در همان بازهی زمانی دوستان شما یکی دوبار شغل عوض کردهاند و کمی رشد کاری داشتهاند که اگر خوششانس بوده باشند حقوقشان نهایتا دو برابر شده است.
از روی تخیلاتم نمیگویم که این فاصله یا کار بد است یا درصدد تحقیر افرادی نیستم که حقوق دو برابری میگیرند. در عوض، یک مثال افراطی میزنم که حس بد دوست شدن با کسی را نشان دهم که موفقیت عظیمی دارد. در حالی که آنها در جهل مرکب نسبت به آنچه باید بهدست میآوردند، ماندهاند.
ما همواره از نکات مثبتی که در شروع یا تاسیس یک کسب و کار رخ میدهد میشنویم که مزخرفی بیش نیست. با درمیان گذاشتن سختی و مشقتهایی که در این راه کشیدید به خودتان کمک کنید. در صورتی که به موفقیت رسیده باشید این نه تنها معنایی بیش از به ته خط رسیدن دارد، بلکه اثر جادویی دارد.
۴.بیشتر افراد حداقل کمی حس رقابت را دارند.
رقابت در کسبوکار اهمیتی حیاتی دارد و به ما اطمینان میدهد بهترین شرکتها برنده میشوند. نتیجه این در بیشتر مواقع یافتن راهحلی بهتر برای مشتریان است. اما رقابت در زندگی شخصی ما نیز اتفاق میافتد هرچند چندان هم مشهود نباشد.
اگر اطراف شما را افراد درستی گرفته باشند، افرادی اهل رقابت خواهند بود. و شما هم همین را از آنها میخواهید که شما را ترغیب کنند و به شما انگیزه بدهند. هر چند افرادی خواهند بود که حس رقابت بیشتری دارند. این افراد در جمع از شما حمایت میکنند و در خفا شاید این کار را نکنند. و همواره به خود میگویند، میتوانند آنچه را شما کردهاید، انجام دهند اما بهتر از آن.
همانطور که پیشتر ذکر شد، رقابت سالم وجود دارد. اگر دوستانی دارید که اهل رقابت سالم هستند میتوانند با انگیزهبخشی دلپذیر باعث ساختن محصول یا شرکتی بهتر شوند. ولی اگر دوستانی دارید که اهل رقابت کینهتوزانه هستند، پیشنهاد میکنم فورا از آنها دور شوید و دوستان تازهای بیابید. بله، من گفته بودم.